شهدای ابخورگ
شهيد منصور رضوي
زندگينامه
منصور در سال 1342 در روستاي آبخورگ از توابع بخش دستگردان در خانوادهاي مذهبي كم درآمد و مستضعف به دنيا آمد. پدرش قبل از تولد منصور دار فاني را وداع گفت در جوار رحمت حق آرام گرفت. لذا او تحت سرپرستي پدربزرگ و مادربزرگش رشد كرد بزرگ گرديد.دوران تحصيلات ابتدايي را با موفقيت از نظر علمي و اخلاقي تمام كرد. اما عليرغم هوش سرشار به علت فقر اقتصادي مجبور به ترك تحصيل شد چند سال بعد همين كه از نظر جسمي توانايي انجام كار را پيدا نمود جهت كسب كار و امرار معاش روانه تهران گرديد.در يك كارخانه مشغول به كار شد. اُنس با خدا و تلاوت قرآن، به جاي آوردن نماز در خلوت تنهايي با دل شكسته، منصور را نوجواني پاك با اخلاص با ايمان متخلق با اخلاق اسلامي بار آورد. 15بهار از زندگي او گذشت كه مبارزات مردم انقلابي ايران به رهبري امام خميني(ره) عليه شاه ملعون در تهران ديگر شهرهاي كشور آغاز گرديد هر روز اوج بيشتري به خود ميگرفت. لذا اعتقاد علاقهي عميق او به روحانيت اصيل باعث شد تا به فرمان امام(ره) به صف انقلابيون بپيوندد در تظاهراتها، راهپيماييها، اعتصاباتي كه جهت سقوط سلطنت انجام ميشد، شركت فعال داشته باشد. جنگي ناخواسته را دشمنان اسلام انقلاب بر ما تحميل كردند. او در تبعيت از فرمان امام(ره) حضور در جبهههاي نبرد حق عليه باطل را بر خود واجب دانست آمادهي سفر شد.براي اولين مرتبه در تاريخ 15/3/1360 به طور داوطلبانه عازم جبهه گرديد آن طور كه همرزمانش نقل كردند.منصور سختترين كارها دشوارترين مأموريتها را عاشقانه شجاعانه قبول ميكرد مخلصانه انجام ميداد. اخلاق حسنهي او مضاعف بـر اخلاص شجاعتش از او شخصيتي بـزرگ در ذهـن همرزمان سـاخته بود به نحوي كه او را، هم مرد پيكار ميدانستند هم استاد اخلاق صدايش ميكردند. سه ماه از مأموريت اولش گذشت، ترخيص شد به تهران بازگشت. اما ديگر تهران جاي او نبود. احساسات پاك و روحيه انقلابياش باعث شد كه براي بار دوم به جبهه اعزام شود.خود را داوطلبانه به صف لشكر توحيد برساند پس از چند ماه مبارزه با دشمنان بعثي در مناطق عملياتي جنوب در محور چزابه در حالي كه شجاعانه سلاح آرپيچي را بر دوش گذاشته تانكهاي دشمن را شكار ميكرد.در صبح روز 24/11/60 هدف تركش قرار گرفت به فيض عظيم شهادت نايل گرديد. پيكر پاك مطهر منصور چند روز پس از شهادت بر دوش جمع كثيري از مردم منطقه تشييع در زادگاه خود روستاي آبخورگ به خاك سپردند.
وصيتنامه
و قاتلو في سبيل الله الذين يقاتلونكم و لا تعتدو و ان الله لا يحب المعتدين
در راه خدا با آنانكه به جنگ و دشمني شما بر ميخيزند جهاد كنيد ولي ستمكار نباشيد كه خدا ستمگران را دوست ندارد.
به نام الله هستي بخش روح الله ما بنا به وظيفه شرعي و انساني خود و بنا به گفته رهبر انقلاب اسلامي عازم جبههها شديم برادران براي ما شهادت افتخار دارد. برادران ما از شما ميخواهيم كه گوش بفرمان رهبر انقلاب باشيد و تا خون در رگ شما جاري است از روحانيت اصيل اسلامي حمايت كنيد سلام خودم را به دوستان و برادر و دائي خودم ميرسانم و در آخر وصيت ميكنم كه هر چه از نظر مادي دارم به شماره حساب امام خميني بريزيد و سلام خودم را به مادر بزرگ و پدر بزرگ خودم و خواهرانم ميرسانم.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
شهيد عزيزالله حبيبي
زندگينامه
سحرگاه روز هفتم آذرماه سال 1330 در روستاي آبخورگ دستگردان شهرستان طبس، چشم پدري متدين و متقي كه همه اهل محل او را امانتداري راستين ميدانستند به جمال كودكي روشن شد كه عزيزالله نام گرفت او مراحل اوليه رشد را در دامن مادر مومن در كنار پدري صادق زحمتكش خود سپري كرد به محض رسيدن به سن مدرسه پدرش او را جهت تحصيل علم دانش در مدرسه آبخورگ ثبتنام نمود ششم ابتدايي را كه تمام كرد عدم تمكن مالي فراهم نبودن شرايط تحصيل بيشتر در روستا باعث شد كه عزيزالله عليرغم استعداد مناسبي كه داشت از ادامه تحصيل محروم گردد، به كار كشاورزي در روستا مشغول شود. اما چون عاشق قرآن و اهل بيت و عصمت طهارت: بود از فراگيري قرآن و احاديث فراموش نكرد مدتي از وقت خود را به فراگيري قرآن اختصاص داد. زمان سربازي كه فرار سيد به علت از كار افتادگي پدر تقاضاي معافيت نمود كفيل پدر گرديد نبود كار مناسب مقرون به صرفه باعث شد كه به طور موقت زادگاه خود را ترك در معادن اطراف كرمان- اصفهان مدتي در چابهار طبس مشغول به كار گردد در همان زمان نيز با دختري از آشنايان ازدواج كرد صرفاً به دليل اين كه تنها فرزند ذكور خانواده بود به علت ناتواني كهولت سني پدرش مجبور به مراجعت به زادگاهش گرديد تا زمان شهادت در آنجا به كار كشاورزي مشغول گرديد. سرانجام عشق و علاقهي عزيزالله به جبهه دفاع از نظام مقدس جمهوري اسلامي باعث شد كه همهكس و همه چيز را فراموش كرده در تاريخ 2/8/61 داوطلبانه در جبهه غرب كشور حضور يابد پس از سازماندهي در گردان طاهاي لشكر 21 امام رضا7 همراه با ساير همرزمان خود به عنوان كمك تيربارچي در عمليات مسلمبن عقيل در ارتفاعات شهر مندلي عراق شركت ساعت 7 شب مورخه 2/10/61 در حين حراست دفاع از كشور اسلامي خود با فرود آمدن خمپارهي دشمن در سنگرش، او به آرزوي ديرينهي خود رسيد و شربت شهادت را نوشيد. اگر چه اين شهيد سرافراز بسيجي مخلص لشكر اسلام وصيتنامهاي ننوشته بود ولي همواره در نامههاي ارسالي خود خانواده ديگران را به پايبندي به اعتقادات، اطاعت از رهبري و پشتيباني از روحانيت لزوم دفاع از اسلام كشور اسلامي متذكر تأكيد فراوان داشت . از اين شهيد دو فرزند پسر به يادگار مانده است.
مطالب فوق از سایت یادواره شهدای طبس برداشت گردیده است